یا حق
آن سوی ابرها / مجید مجیدی/ هند
آن سوی ابرها این گونه آغاز می شود: نمایش قابی از هندوستان
مدرن، سپس دوربین پایین می رود و با زاغه نشین های لایه دوم شهر روبرو می شویم، آنگاه
نمایی زیبا اما بی معنی از افق و پس از آن شروع قصه اصلی فیلم. یکی از اصلی ترین
نقدهای وارده بر فیلم را می توان با همین نحوه شروع فیلم با بیانی ساده توضیح داد،
آن سوی ابرها متشکل از تعداد زیادی سکانس خوش ساخت است که کنار هم قرار گرفتن آن
ها نتوانسته پیوستگی لازم و در نتیجه آن محتوای مورد نظر را ایجاد کند و همین امر
است که باعث می شود مخاطب در برخی نقاط این اثر دو ساعته احساس خستگی کند، به
عنوان دو نمونه، نمای ابتدایی به بیننده این گونه القا می کند که قرار است در
داستان از تاثیرات تکنولوژی و مدرنیته و شاید ارتباط آن با زاغه نشینی و فقر در
هندوستان صحبت شود اما قصه فیلم به کلی چیز دیگری است و یا آن نمای افق ابتدایی که
بسیار زیبا و در عین حال بسیار بی معنی است! نمونه دیگر این گسستگی سکانس ها را در
اوج کار یعنی نیمه دوم فیلم مشاهده می کنیم که در برخی صحنه ها مساله اصلی گم می
شود و انگار شخصیت ها شرایط موجود را فراموش کرده اند و به کاری دیگر مشغولند.
پایان بندی فیلم خیلی سریع و البته گنگ است و سوالات زیادی بی جواب رها می شوند.
نکته جالب توجه دیگر استفاده زیاد کارگردان از سایه ها در فیلم است که در این مورد
هم چون توضیح کافی وجود ندارد بیننده متوجه منظور سازنده نشده و عملا ذهنیت
کارگردان برای تماشاگر بی اثر می شود. همانطور که گفته شد بیشتر سکانس های فیلم به
تنهایی زیبا و درست ساخته شده اند و کاملا رد پای مجید مجیدی در حسی که مخاطب از
آن ها می گیرد دیده می شود، مجموعه ای از فطری ترین احساسات انسانی اما حیف که
مجموعه آنها یک فیلم سرپا را نتیجه نمی شود. موسیقی فیلم به تنهایی زیباست اما
تقریبا در همه صحنه ها از موسیقی ای استفاده شده است که حسی یکسان القا می کند و
این یکی از ضعف های کار است. در مجموع اگر بخواهیم مقایسه ای سریع داشته باشیم آن
سوی ابرها بسیار جلوتر از محمد رسول الله، فیلم پیشین مجیدی است، اما به پای کارهای
درخشان او مانند بچه های آسمان و رنگ خدا نمی رسد.
آبی / کارینا هولدن / استرالیا
آبی مستندی زیست محیطی است که به موارد زیادی در این حوزه می
پردازد و در نگاه اول و از خارج اثر بیننده را از این همه خطر برای طبیعت شگفت زده
می کند، از صید غیر قانونی ماهی ها گرفته تا آلودگی دریاها و اقیانوس ها و...
بزرگترین اشکال فیلم که تماشاگر را در نیمه های آن دچار خستگی میکند و بینندگان
فیلم در سینما به سراغ گوشی هایشان می روند کندی ریتم آن بوده و بدتر از آن اینکه
بسیاری از تصاویر بدون هیچ دلیل زیبایی شناسانه یا خلق معنایی خاص اسلوموشن هستند،
نریشن مستند هم در غالب دقایق مانند تصاویر بسیار آرام بیان می شود. تعدد راوی های
فیلم می توانست آن را از یکنواختی دور کند اما چون مدت فیلم کوتاه است و موضوعات
پرداخته شده متنوع هستند، مخاطب قبل از آن که به راوی عادت کند و کمی او را بشناسد
با راوی جدید روبرو می شود و مجددا از ابتدا فرآیند معرفی راوی و خطر زیست محیطی
جدید. نکته منفی دیگر با توجه به این گزاره که مخاطب مستند عموم مردم هستند، نمایش
بیش از اندازه صحنه های مشمئزکننده است، بدون شک اگر این فیلم برای مخاطب خاص، به
عنوان نمونه کارشناسان محیط زیست ساخته شده بود این اتفاق محل اشکال نبود اما مثلا
نشان دادن محتویات درون معده یک پرنده حال بسیاری از تماشاگران را بد می کند و
موجب می شود آن ها نتوانند ادامه مستند را در شرایط مطلوب تماشا کنند. آخرین مورد
حائز اهمیت ارائه ی راه حل برای مشکلات و دردها در مستندهای این چنینی است، هرچند
که از زبان کارشناسان و در میان توضیحاتشان توصیه هایی را می شنویم اما راه حل های
بیان شده در این مستند در قیاس با صحنه های تلخی که فاجعه های طبیعی درست شده به
دست انسان ها را به تصویر کشیده اند تقریبا هیچ هستند.
تیتوی کوچک و بیگانه ها / پائولا لیویا رندی / ایتالیا
با فیلمی فانتزی محصول ایتالیا روبرو هستیم با این مضمون که
پروفسوری سالهاست در یکی از بیابان های آمریکا در نزدیکی منطقه ممنوعه 51 روی
پروژه ارتباط با موجودات بیگانه و فرازمینی کار می کند و خلقیاتی خاص خود را دارد،
ناگهان فوت برادرش باعث می شود برادرزاده هایش یعنی یک پسر بچه و یک دختر نوجوان
میهمان او می شوند و او سرپرست آنها، اتفاقی که با زندگی روزمره پروفسور در تضاد
است و باعث ایجاد یک گره دراماتیک در داستان می شود. فیلم شامل چند ایده اصلی است
که شاید قابل بحث ترینشان این باشد که بشرِ نیست انگار امروزی در جنبه های متفاوتی
در زندگی اش به بن بست هایی رسیده و به دنبال راهی برای رها شدن از این دنیا و نیل
به بی نهایت هاست، او این حقیقت را پذیرفته که مرگ نمی تواند فنای آدمی و پایانی
برای او باشد، اصل موضوع را پذیرفته ولی هنوز در چگونگی های این ماورا دچار تردید
است. در این فیلم برای یافتن این سوال جدی اش به سراغ ارتش آمریکا و تجهیزات
پیشرفته آن می رود و روایت را بشدت هالیوودی می کند که همین باعث هدر رفتن ایده و سطحی
شدن اثر می شود. ساخت فیلم برای مخاطب اصلی اش که نوجوانان و جوانان هستند قابل
قبول است و اشاراتی هرچند اندک به مفاهیمی عمیق در خلال داستان مخاطب بزرگسال را
هم تا انتها با فیلم همراه می کند و خیال او را هم کمی قلقلک می دهد.
خانه کلمات / تاراس تومنکو / اوکراین
با مستندی روبرو هستیم که سوژه ای بسیار جذاب دارد و دارای
این قابلیت است که از آن فیلم های مستند و داستانی دیدنی ای ساخته شود، در سال
1930 استالین دستور می دهد شهرکی در خارکیف ویژه ی سکونت نویسندگان و اهالی ادبیات
اوکراین ساخته شود، اما این دستور از سر لطف استالین نیست و اتفاقا راهکاری برای
زیر نظر گرفتن راحت تر این افراد است! از همان دقایق اول متوجه می شویم شیوه ی
ساخت و لحن مستند مانند مستندهای چند دهه پیش است و حتی به این شک میفتیم که نکند
این مستند، ساخته ی سال های دور است و با نسخه بازسازی شده آن روبرو هستیم، اما با
بررسی دوباره می بینیم که سال 2017 تولید شده و همچنان تعجبمان از نحوه ی روایت آن
ادامه دارد! نویسندگان ساکن خانه کلمات تک تک معرفی می شوند و از حال و روزشان در
آن دوره سخن به میان می آید، تعداد آن ها زیاد است و بیشترشان شهرت جهانی ندارند،
بیننده طبیعتا آن ها را نمی شناسد و همین امر سبب می شود درگیر فیلم نشود و انگیزه
ای برای پیگیری آن تا دقایق پایانی نداشته باشد، در واقع انگار این فیلم منحصرا
برای مخاطب ادیب، یا آشنا با اوکراین و ادبیات اوکراین ساخته شده است و همین یکی
از دلایلی است که نمی توان آن را اثری جهانی دانست. عامل دیگری که مخاطب جهانی را
از فیلم دور می کند صداگذاری و لحن نریشن است که علی رغم جدی و رسمی بودن متن، کمی
مایه های طنز در خود دارد و گوینده های متن که چقدر بد انتخاب شده اند و چقدر بد
روایت می کنند! در مجموع با مستندی بد و پر از اشکال روبروییم که پذیرفته شدن آن
در جشنواره جهانی فجر جای شگفتی بسیار دارد!
در جستجوی خانه خورشید / مهدی باقری / ایران
در جستجوی خانه خورشید مستندی درباره قسمتی از محله
عودلاجان تهران یعنی خیابان ناصرخسرو و اطرافش است که به تحولات تاریخی، سیاسی،
اجتماعی آن می پردازد و البته توضیحات مفصلی هم درباره خورشید و خانه آن (نام
مستند) می دهد. بزرگترین اشکال این فیلم مانند خیلی از آثار مشابه این است که
مضمون کار برای مخاطب دغدغه نبوده و در طول کار هم نمی شود و بدین ترتیب بیننده
مجاب نمی شود که با اشتیاق و کنجکاوی مستند را دنبال کند، سوژه این فیلم کاملا
شخصی است و قطعا با توضیح تاریخچه و موارد مشابه تغییری در حس تماشاگر ایجاد نمی
شود، روندی که تقریبا تا آخر فیلم ادامه دارد و کارگردان با خیال خودش و برای خیال
خودش روایت می کند، نکته جالب دیگر واکنش تماشاگران خارجی به این مستند بود که از
همان دقایق ابتدایی به کلی گیج شده بودند، به خصوص که مستند نریشن های بسیار
طولانی و بعضا گنگ دارد و مشخص نیست باید به آن به دید یک مستند تاریخی بنگریم یا
اجتماعی یا روایتی خاطره گونه یا ... فیلمبرداری مستند هم در برخی صحنه ها (مانند
صحنه بالا رفتن از داخل مناره های مسجد) اذیت کننده است و فیلم را بیشتر به سمت یک
خاطره نگاری شخصی سوق می دهد تا مستندی استاندارد در مقیاسی جهانی! المان های
آشنای استفاده شده مانند ساختمان های مشهور یا موسیقی های خاطره انگیز موجب می
شوند بیننده مستند را تا پایان دنبال کند اما همچنان در مجموع مستند در جستجوی
خانه خورشید به دلایلی که به اختصار گفته شدند اثری ضعیف و نه در حد و اندازه های
نماینده سینمای مستند ایران در جهان است.
منبع سایت نقد سینما